Thursday, September 20, 2007

چرا سنگ قلاب؟

حکایت سنگ قلاب حکایت کسی است که خودش ،خودش رو سنگ قلاب میکنه و هی اینور و اونور پرتاب میکنه که شاید اگر قرار باشه نتوان جلوی سیر خطی فکر را گرفت ، درگیر روزمرگی قابل فهمی باشه . خیلی احمقانه است نه ؟ ولی وجود داره . اگه که سنگ قلاب عمدا این کارو میکنه شاید از خیره سریست.یک مقدار پیاز داغشو اگه زیاد تر کنیم میشه: دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن . شاید هم به نوعی اعلام حضور مسخره ای از غریزه سرکوب شده تاریخی است.اما اگر قرار باشد که یاس و نا امیدی طعم و مزه این روزمرگی شود که تکلیف از اول روشن است . پس با پر روئی هر چه تمام تر میگوییم بچرخ تا بچرخیم.

No comments: